درباره - آخرین پستها#درستنویسیurn:uuid:241a5e3c-c188-577b-970a-43c57863c8112024-03-29T02:02:11Zhttps://www.darbare.com/Content/images/darbare-feed.pnghttps://www.darbare.com:443/Content/images/darbare-feed.pngurn:uuid:dc6ecae9-c73c-fd8a-eb49-1773a3cbfcebدرستنویسی: عراق به فتح عین، eye-ran با غمض عیندرصد بزرگی از ایرانیهای ساکن آمریکای شمالی (به خصوص نسلهای جدیدتر) از شیوه تلفظ نام کشورشان توسط عموم انگلیسیزبانها ناخشنودند. آنها معتقدند اهل کشوری به نام «ایران» هستند اما بیشتر انگلیسیزبانها نام کشورشان را آیرَِن (aɪˈræn) تلفظ میکنند. این تلفظ به نظر این ایرانیان هم «غلط» است و هم گاهی حتی «توهینآمیز». به طور خلاصه، در زیر توضیح خواهم داد که چرا معتقدم این تلفظ نباید ما را ناراحت کند.2020-09-03T14:49:08-07:002018-12-23T21:01:02-08:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:0968028a-6017-28c5-427f-33a8ceff2605درستنویسی: ساختار ریتمیک وزن شعر فارسیاخیرا از پایاننامه دکتریام دفاع کردم. این نوشته قرار است معرفی کوتاهی از کار پایاننامهام باشد تا اگر کسی علاقهمند بود برود و نگاهی به متن اصلی پایاننامه (که به طور عمومی در سایت دانشگاه آریزونا از اینجا در دسترس است) بیندازد. وزن شعر فارسی برای هرکس که دربارهاش کمی فکر کرده باشد معماست. کسانی … <a href="http://persiandee.com/blog/?p=419">ادامه خواندن <span>ساختار ریتمیک وزن شعر فارسی</span> <span>←</span></a>2020-08-22T18:01:00-07:002020-08-16T00:00:23-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:8181c84c-86c4-4312-4026-bcef62f50152درستنویسی: فارسی و لهجههای نداشتهاش<p>علی یونسی، دستیار ویژه رئیس جمهور در امور اقوام، اخیرا در مصاحبه با روزنامه قانون سخنانی بر زبان رانده (متن کامل مصاحبه را در اینجا ببینید) که مایه جنجال بسیار شده. چون بسیاری از سخنان به رابطه بین زبانهای مختلف مورد تکلم در ایران مربوط است، قصد دارم توضیحاتی درباره علت و شدت مسالهدار بودن سخنان بدهم.</p>2018-07-09T15:01:02-07:002018-07-09T14:45:30-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:136e528d-5667-98b4-04bb-e560314851b3درستنویسی: آیا خط عربی برای زبان عربی مناسبتر است؟ به هیچ وجه!دعواها درباره استفاده از خط عربی برای فارسی زیاد است. حتی دعواها درباره این که این خط واقعا باید «خط عربی» نامیده شود یا نه هم زیاد است. این دعواها به کنار، یک ادعای عجیب اما پربسامد این است که خط عربی مناسب زبان عربی است و به آن اندازه به درد فارسی نمیخورد. ادعای [...]2018-06-21T12:15:26-07:002016-10-31T05:01:06-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:edc95f2c-90fc-2e1d-47a1-04691793f9c5درستنویسی: سهگانههای نگارش، شماره ۱۶ تا ۲۰<p>«سهگانههای نگارش» حاصل تجربههای ویراستاری من است که به صورت کارگاهی نوشته میشود.</p>2018-04-22T15:47:01-07:002018-04-22T15:46:57-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:7c0da579-1d11-aca6-bd75-2dcef4bbbb84درستنویسی: نجات از سنت هزارساله: تغییرات مثبت اساسی در کتابهای درسی عربی<p>سالهاست که آموزش عربی در مدارس ایران، بدون هیچ تردیدی بدترین بخش از نظام آموزشی دبیرستانی کشور بوده. عربی همواره درسی دشوار، زمانبر، و انرژیبر بود که میزان فایدهاش برای دانشآموزان به نسبت زحمتش بسیار بسیار اندک بود. در صورت موفقیت، آموزش عربی در ایران میتواند بسیار مفید و مهم باشد...</p>2018-04-14T13:40:05-07:002018-04-14T13:40:02-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:f9391b83-a6b1-9a18-c18e-4b9824d195e4درستنویسی: یادگیری دستگاه آوایی زبان جدید، در چهار گام<p>از لحاظ آوایی، با کمی سادهسازی، آموختن یک زبان جدید را میتوان متشکل از کسب چهار مهارت مختلف دانست. این چهار مهارت به کرات از سوی افراد با هم خلط میشوند، و این خلط موجب سوء تفاهمها و تصمیمگیریهای غلط زیادی در فرآیند زبانآموزی میشود. مهمترین نکته در این زمینه این است که داشتن مهارتهای اول و دوم نه فقط برای حرف زدن صحیح (speaking) که برای شنیدن درست زبان جدید (listening) هم لازم (و احتمالا کافی) هستند، و در نتیجه توجه بیشتری میطلبند. همچنین، ضروری است که توجه داشته باشیم که دو مهارت اول برای یک زبانآموز بزرگسال تقریبا همیشه قابل دسترسیاند در حالی که مهارتهای سوم و چهارم ممکن است به کلی برای زبانآموزان بزرگسال دسترسیناپذیر باشند (و به همین دلیل است که یک بزرگسال معمولا میتواند در شنیدن و فهم یک زبان خارجی به درجه اعلای توانایی برسد اما در تلفظ چنین اتفاقی به ندرت رخ میدهد). گاهی میشنویم که کسانی میگویند که مهم این است که زبان خارجی را «درست» تلفظ کنیم اما لازم نیست لهجه بومیمانند داشته باشیم. واقعا چنین جملهای معنی دقیقی ندارد و چندان قابل دفاع نیست (چون تلفظ درست ذاتا یعنی تلفظ بومیمانند) اما به هر حال منظور کسانی که چنین چیزی میگویند تقریبا این است که تواناییهای اول و دوم را به دست آوریم اما در بند تواناییهای سوم و چهارم نباشیم.</p>2017-06-12T14:01:03-07:002017-06-12T13:56:57-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:63bd68e1-980f-c51f-587a-dbb2c8909d05درستنویسی: ساختار ارگاتیو چیست، و چرا کُردی از آنچه فکر میکنیم هم جالبتر است<p>فرض کنید دوست کُردی دارید، و یک بار میشنوید که وقت کُردی حرف زدن با کس دیگری، میگوید «آگات کردم» (یا با املای کردی سورانی: «ئاگات کردم»). اگر فارسیزبان باهوشی باشید ممکن است بفهمید که فعل مورد نظر چیزی شبیه همان «آگاه کردن» فارسی است. تا اینجای کار حدس خوبی زدهاید. اما در قدم بعد، حتما تصور میکنید که ترجمه این جمله به فارسی میشود «تو را آگاه کردم» یا همان «آگاهت کردم». اما سخت اشتباه میکنید! ترجمه فارسی این جمله این است: «تو مرا آگاه کردی»!</p>2017-04-15T14:23:44-07:002017-04-14T05:48:13-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:a259b70b-3af6-221f-7416-81465501b1a4درستنویسی: فعل مرکب پیروز میشود، چون به آن نیاز داریم<p>دکتر محمدرضا باطنی مقاله معروفی درباره فعل مرکب دارد، که با عنوان «فارسی، زبانی عقیم» منتشر شده است. خلاصه حرف او در آن مقاله خواندنی این است که فارسی سالهاست که به سمت استفاده از فعل مرکب به جای فعل ساده (مثلا «فریب دادن» به جای «فریفتن») حرکت کرده است. در نهایت باطنی تجویز میکند که سیاستهای برنامهریزی زبانی باید بکوشند دوباره فارسی را به سمت فعل ساده برگردانند، چرا که ریشههای افعال ساده بزرگترین سرمایه برای تولید واژگان تازهاند. او برای نشان دادن این معنا به فعل نُمودن اشاره میکند و مشتقاتش مانند نمایش، نما، نمایه، نمودار، نمونه، و نمود.</p>2017-04-15T00:01:00-07:002017-04-14T05:47:34-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:19554654-f9d7-1283-fbe2-efb18b2b1bdcدرستنویسی: موقعیت اجتماعی زبانهای اقلیت در ایران<p>هر کسی که اندکی با مسائل مربوط به زبانها در ایران آشنا باشد میداند که در میان زبانهای غیر فارسی زبانهایی مثل کُردی و ترکی عموما جایگاه اجتماعی بسیار بالاتری در مقایسه با مازندرانی، گیلکی، لری و امثال آنها دارند، به این معنا که گویشوران این زبانها عموما با اعتماد به نفس بیشتری از زبان خود استفاده میکنند، بیشتر ممکن است به سراغ خواندن و نوشتن به این زبانها بروند، و از این زبانها در حوزههای گستردهتری (از جمله سیاست، علم، و ادبیات فاخر) استفاده میکنند.</p><p>این موقعیت اجتماعی برتر چیزی درباره برتری ذاتی و ساختاری این زبانها نشان نمیدهد، بلکه نتیجه عوامل سیاسی و فرهنگی و موقعیت اجتماعی گویشوران این زبانها (و نه خود اینزبانها) است. البته ناگفته پیداست که این زبانها هم خود زیر سایه سنگین فارسی در ایران در تنگنا هستند، اما همچنان موقعیتشان قابل مقایسه با مازندرانی و گیلکی و لری و تالشی و وفسی و مانند اینها نیست، و بیم انقراضشان در عرض چند نسل نمیرود.</p><p>گاهی در توجیه این تفاوت موقعیت بین زبانهای محلی، به عواملی مثل حمایت حکومتی، احساسات گویشوران، وجود رسمالخط، و وجود ادبیات غنی و رسانه در این زبانها اشاره میشود. این عوامل اگرچه کاملا موثرند، اما به عقیده من خود عوامل ثانویهای هستند که تحت تاثیر عوامل ریشهایتری هستند. در زیر به عمدهترین عواملی که به نظر میرسد به این موقعیت نسبتا موفق برای زبانهایی مثل ترکی و کردی کمک کردهاند اشاره میکنم.</p>2017-04-14T16:01:03-07:002017-04-14T05:47:08-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:35ed49d8-2e95-c459-f80d-6da2b82bd2d1درستنویسی: توجه به معنی دقیق کلمهها<p>در مکالمات روزمره میتوان با بیدقتی از کلمههای مترادف بهجای یکدیگر استفاده کرد ولی با فراتر رفتن نیازها انتخاب کلمههای مناسب لازم میشود.</p><p><img alt="" src="http://ichef.bbci.co.uk/images/ic/640x360/p00txmx4.jpg" class="img-responsive"></p><p> </p><p>یکی از مهمترین چیزها برای هر نویسنده یا مترجم شناختن معنیهای متفاوت کلمهها و جای کاربرد آنهاست. در زبان رادیویی که زبان گفتاری است، به اندازه نوشتن موضوعهای فلسفی، ادبی، علمی و مانند اینها دقت در انتخاب کلمهها لازم نمیشود، اما اهل هر زبانی همین که در بیان فکر از حد نیازهای عادی روزمره فراتر رفت، وارد حیطه کلمههایی میشود که بیان کننده مفهومهایی فراتر از نیازهای طبیعی در رابطههای فرد با دیگران در جامعه است. در این حیـطه است کـه فرد به دقت بیـشتر در انتـخاب کلمههـا برای بیـان معنیهای دقیق نیاز پیدا میکند، و باز در همین حیطه است که کلمههایی که مترادف شناخته میشود، به اعتبار معنای دقیق خود و تفاوت خود با مترادفها در معنی، استقلال پیدا میکند و از نویسنده یا مترجم میخواهد که متوجه این استقلال باشد و فکر نکند که مترادف بودن، عین یکدیگر بودن است.</p><p>حالا یک مثال میآورم تا موضوع روشنتر شود. کسی که جمله "Taleban commanders say casualties" را در ترجمه فارسی خود بنویسد: "خسارت کمی به آنها وارد شده است"، بدیهی است که نه معنی دقیق "خسارت" را میداند، نه معنی دقیق "casualty" را. "خسارت" در موردی به کار میرود که عملی یا حادثهای موجب زیانی مالی شده باشد، نه زیان جانی، و "casualty" در انگلیسی به معنی "تلف شده" به کار میرود، هم در معنی کشته یا زخمی شدن نظامی و غیر نظامی در جنگ، هم در معنی خراب شدن یا نابود شدن چیزها، و در مورد جمله بالا مقصود همان به اصطلاح پیکارجویان گروه طالبان است. بنابراین در فارسی باید گفت: "فرماندهان طالبان میگویند که تلفات آنها کم (سبک) بوده است".</p><p>من نمیگویم که همه نویسندگان رسانههای گروهی انگلیسی یا اهل زبانهای دیگر حداکثر دقت لازم را در انتخاب کلمهها به کار میبرند، و این را هم اضافه میکنم که بعضی از نویسندگان یا مترجمان فارسی زبان فقط در ترجمه نیست که دقت در انتخاب کلمهها را رعایت نمیکنند، بلکه در حرف زدن و نوشتن مستقیم به فارسی هم دچار این کوتاهی میشوند. رسانههای گروهی برای شنوندگان در حکم یک مدرسه نهانی آموزش زبان هستند و میتوانند زبان ملتی را بیمار و آشفته کنند یا به آن قدرت و سلامت و غنا ببخشند.</p><p>در اینجا به سه کلمه توجه میکنیم که در ذهن بسیاری از نویسندگان و مترجمان امروز حالت مترادف دارد، یعنی کلمههای "بیانیه"، "اعلامیه"، "اطلاعیه"، اما این سه کلمه که از زبان عربی گرفته شده است، و لابد هر یک را در ابتدا اختصاصاٌ برای مفهومی معین گـرفته بودند، و اگـر میشـد که عـیناً هـر یک از آنهـا را در هـر موردی به جای آن دوتای دیگر به کار برد، ضرورت نمیداشت که برای یک مفهوم سه کلمه از زبان عربی به وام بگیرند. ببینیم در لغتنامههای فارسی معتبر با این سه کلمه چه برخوردی شده است.</p><p><strong>بیانیه</strong></p><ul><li>در "لغتنامه دهخدا": "پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرد و معتقد به تناسخ و رجعت بود". دهخدا معنای دیگری برای این کلمه نمیدانسته است یا کاربرد آن به صورت "اسم عام" را به رسمیت نمیشناخته است.</li><li>در "فرهنگ معین": کلمه بیانیه آورده نشده است.</li><li>در "فرهنگ بزرگ سخن"، تألیف دکتر حسن انوری: "اطلاعیه یا نوشتهای که از سوی سازمان، حزب یا شخص مسئولی در زمینه خاصی صادر میشود و اطلاعاتی را معمولاً به تفصیل بازگو میکند."</li></ul><p><strong>اعلامیه</strong></p><ul><li>در "لغتنامه دهخدا": ورقهای خطی یا چاپی که در آن امری را به سمع مردم برسانند (از فرهنگ فارسی معین). بیاننامه، اعلان. نوشتهای که به منظور آگاه ساختن مردم برای امری انتشار دهند (یادداشتهای مؤلف، یعنی دهخدا).</li><li>در "فرهنگ معین": ورقهای خطی یا چاپی که در آن امری را به سمع مردم برسانند.</li><li>در "فرهنگ بزرگ سخن": ۱- مطلبی که به صورت کتبی یا شفاهی به اطلاع مردم میرسد. ۲- مجموعه قوانین و اصولی که مورد تأیید گروهی قرار میگیرد و آن را به اطلاع همگان میرسانند: اعلامیه استقلال. اعلامیه حقوق بشر.</li></ul><p><strong>اطلاعیه</strong></p><ul><li>در "لغتنامه دهخدا": کلمه اطلاعیه نیامده است.</li><li>در "فرهنگ معین": ورقـهای که برای آگاه کـردن دیگـران از امری توزیع کنند.</li><li>در "فرهنگ بزرگ سخن": خبری که به صورت کتبی یا شفاهی به آگاهی مردم میرسد.</li></ul><p>میبینیم که فقط در "فرهنگ بزرگ سخن" در مورد تعریف اعلامیه، تا حدی به کاربرد اختصاصی کلمه "اعلامیه" توجه شده است و این توجه در دو مثال "اعلامیه استقلال" و "اعلامیه حقوق بشر" ملاحظه میشود. در "لغتنامه دهخدا" و "فرهنگ فارسی معین" اعتنایی به معنای متداول "بیانیه" نشده است و تعریفی هم که برای دو کلمه دیگر آمده است، با هم فقط تفاوت لفظی دارد، نه تفاوت معنایی. چنین به نظر میرسد که توجه به معنای دقیق کلمهها هنوز کاری اساسی و جدی نشده است.</p><p>برای آگاهی از وضعیت کاربرد این سه کلمه در نوشتههای خبری و رسمی امروز به گوگل فارسی مراجعه کردم. در برابر کلمه "اطلاعیه" ۴۴۹۰۰۰ مورد آمده است از آن جمله "اطلاعیه کانون نویسندگان ایران به مناسبت درگذشت کریم امامی"، "اطلاعیه دفتر سیاسی حزب دموکرات ایران در رابطه با برگزاری نهمین پلنوم کمیته مرکزی"، "اطلاعیه هشتمین کنفرانس آمار".</p><p>در اطلاعیه، شخصی، نهادی، یا سازمانی بازرگانی، اقتصادی، علمی، سیاسی، خبری و مانند اینها، میخواهد موضوعی را که به فعالیت، هدف یا موجودیتش مربوط میشود، به اطلاع مردم برساند و ارزش اطلاعی آن به همین آگاهی مردم از موضوع در آن زمان محدود میشود. در این معنی در زبان انگلیسی چند کلمه به اصطلاح مترادف هست که معمولترین آنها از این قرار است:</p><p>Statement, announcement, communiqué, press release, bulletin, report, hand-out…</p><p>این کلمهها با اینکه در موردهای متفاوت به کار میرود، در ماهیت معنی با هم تفاوت چندانی ندارد. همین که مردم از موضوع آنها اطلاع پیدا کردند، اعتبار خبری آنها تمام میشود، چه اطلاعیهای پزشکی درباره موقعیت یک بیمار در جریان درمان باشد، چه اطلاعیهای سیاسی درباره نظر یک شخصیت سیاسی یا مقام دولتی درباره یک موضـوع محـلی، منطقهای یا جهـانی، و چـه اطـلاعـیهای سازمانی درباره تشکیل یک کنفرانس باشد. اما بسیاری از همان کسانی که درباره این موضوعها "اطلاعیه" صادر میکنند، گاهی هم، بدون هیچ دلیلی درباره همان موضوعها "اعلامیه" یا "بیانیه" صادر میکنند، چنانکه گویی این سه کلمه در ذهن آنها هیچ تفاوت معنایی ندارد.</p><p>در گوگل فارسی در برابر کلمه "اعلامیه" ۱۱۳۰۰۰ و در برابر کلمه "بیانیه" ۲۴۱۰۰۰ مورد کاربرد آمده است، که اگر در آنها دقت کنیم، میبینیم که در بیشتر موردها به همان معنی "اطلاعیه" به کار رفته است. مثلاً "کانون نویسندگان ایران" که مرگ کریم امامی را با "اطلاعیه" به مردم خبر میدهد، دستگیری یوسف عزیزی بنی طرف را با "بیانیه" به اطلاع مردم میرساند، و در بعضی از سایتهای اینترتی به "بیانیه"ها و "اطلاعیه"های کانون نویسندگان با کلمه "اعلامیه" اشاره میشود.</p><p>کلمه "اعلامیه" در زبان فارسی، تا چند دهه پیش، وقتی که در حیطه مفهومهای سیاسی و اجتماعی با دقت بیشتری به کار میرفت، در یکی از معنیهای اصلی کلمه "declaration" بود، مثل "اعلامیه استقلال امریکا"، "اعلامیه جهانی حقوق بشر" و در موردهایی مثل "declaration of war" در فارسی به جای "اعلامیه جنگ" معمولاً "اعلان جنگ" به کار میبردهایم. در آن معنای خاص در انگلیسی به این صورت تعریف شده است: "اعلامیه گفتاری است که اندیشهای معین را بیان یا اعلام میکند. در اعلامیهها میکوشند استدلال کنند که موضوعی درست و مطابق با حقیقت است. به بعضی از متنهای مکتوب اعلامیه گفته میشود، مثل اعلامیه استقلال امریکا یا اعلامیه یکجانبه پیشنهادی استقلال کبک "Quebec".</p><p>کلمه "بیانیه" هم در زبان فارسی، تا چند دهه پیش، وقتی که در حیطه مفهومهای سیاسی و اجتماعی و ادبی و هنری با دقت بیشتری به کار میرفت، با معنیهای "manifesto" در انگلیسی همسانی داشـت، با این تعــریفها: "اعـلام عـمومی نیتها و برنامـههـا، چنـانکه به وسیله یک حزب سیاسی یا یک دولت صادر میشود. بیانیه یک اعلام عمومی است درباره اصول و نیتهای معین که غالباً ماهیت سیاسی دارد. در هنر اعلام یا توضیحی مکتوب است برای آگاهی عمومی درباره نظریهها و هدفهای یک جنبش یا نهضت هنری و ادبی. بیانیههایی که هنرمندان منفرد یا گروهای هنرمندانِ در نیمه اول قرن بیستم صادر کردند که بیان کننده انگیزه و هدف اصلی آنها بود".</p><p>در بحث از توجه به معنی دقیق کلمهها سه کلمه اطلاعیه، اعلامیه، و بیانیه را نمونه آوردم و نشان دادم که این کلمهها با هم تفاوت معنی دارد، و میگویم که تفاوت معنای اینها به هیچوجه در حد تفاوت معنای "خسارت" و "تلفات" نیست، و به همین دلیل بسیاری از نویسندگان و مترجمان آنها را در حالت مترادف یکدیگر به کار میبرند. اما در موردهایی بیدقتی در انتخاب کلمه برای معنایی که در نظر داریم، نه فقط نوشته را از صحت و صراحت و بلاغت دور میکند، بلکه گاهی برای شنونده یا خواننده باعث اشتباه دریافت میشود. در اینجا چند نمونه میآورم که در آنها برای یک کلمه معین انگلیسی نظیر فارسی درست و دقیقی انتخاب نشده است:</p><ul><li>تعابیر خشک طالبان از قوانین اسلامی...</li><li>Strict interpretation of Islam...</li></ul><p>کلمه "strict" معنایی متفاوت با "خشک" دارد. سختگیرانه یا جزمی به معنای کلمه انگلیسی نزدیکتر است.</p><ul><li>بسیاری از مردم نسبت به رژیم جدید... دچار تردید هستند...</li><li>Many people are wary of the new regime...</li></ul><p>کلمه "wary" در اینجا به معنی "دچار تردید بودن" نیست، و بیشتر معنی بیمناک بودن یا نگران بودن میدهد: بسیاری از مردم نسبت به رژیم جدید بیمناکند، احساس خطر میکنند، بدگمانند. صفت "wary" در موردهایی معنی "محتاط" و "مواظب" دارد.</p><ul><li>نخست وزیر دانمارک گفت با تمام وجود به خاطر (از بابت) آنچه وی (او) وضعیت آشفته توصیف کرد، عذرخواهی میکند...</li><li>The Danish Prime Minister apologized profusely to Salman Rushdie for what he called "this mess"...</li></ul><p>کلمه "profusely" قیدی است که فقط معنای زیاد یا فراوان دارد و از معنای "با تمام وجود" دور است. نخست وزیر دانمارک مقامی است که با لحن و شیوهای رسمی از نویسندهای از بابت خطایی عذرخواهی میکند، و قید "با تمام وجود" اصلاً مناسب عذرخواهی رسمی او نیست.</p><ul><li>گفت او گناهی را (!) مرتکب نشده است تا به خاطر آن عذرخواهی کند.</li></ul><p>امروزه بسیاری از نویسندگان و مترجمان به جای ترکیبهای "به سبب"، "به علت"، "به دلیل"، "از بابت"، "به منظور" و مانند اینها ترکیب "به خاطرِ" به کار میبرند که تقریباً برابر با ترکیب انگلیسی "for the sake of" است. معمولاً انسانها هستند که "خاطر" دارند و کسی میتواند "به خاطر" کس دیگر کاری انجام بدهد. جمله بالا را نویسنده یا مترجم باید به این صورت مینوشت: "گفت گناهی نکرده است که از بابت آن عذرخواهی کند". در گوگل فارسی برای کاربرد ترکیب "به خاطر" بیش از یک میلیون وهفتصد هزار نمونه آمده است که من با ملاحظ صد تا از آنها فقط به سه مورد برخوردم که درست به کار رفته است. به چند نمونه از موردهای دیگر نگاه میکنیم:</p><ul><li>اعتصاب هزاران کارگر دبی به خاطر عدم افزایش حقوق...</li><li>طرح استیضاح وزیر ارشاد به خاطر چاپ کاریکاتور...</li><li>به خاطر توزیع رایگان...</li><li>به خاطر گناه پدرانمان...</li><li>به خاطر زیر پا نهادن حقوق بشر...</li><li>به خاطر اهمیت درس انشاء...</li></ul><p>برای کلمه "خاطر" در لغتنامهها این معنیها آمده است: آنچه در دل گذرد، فکر، اندیشه، ادراک، خیال، قریحه، یاد، مکان اندیشه، دل، حافظه، یاد، میل، آرزو، خواهش، عشق، محبت، شوق... نویسنده یا مترجم میتواند از خود بپرسد که "عدم افزایش حقوق"، "چاپ کاریکاتور"، "تـوزیع رایگان"، "گنـاه پدران"، "زیر پا نهادن حقوق بشر"، "اهمیت درس انشاء" و هزاران "چیز" دیگر از این قبیل چه "خاطر"ی دارد که برای آن خاطر کاری باید کرد؟ در لغتنامه دهخدا، بعد از دادن همه معنیها و نمونههای کاربرد آنها در ادبیات، به نقل از فرهنگ "ناظم الاطباء" معنیهای جهت، علت، بابت، و برای داده شده است، آن هم با این نمونه از شاعری به نام علی ترکمان: "از من که شهرهام به غم، افسانه گوش کن / یک حرف هم به خاطر دیوانه گوش کن"، و ملاحظه میکنید که "به خاطر دیوانه" معنی "برای دیوانه" میتواند داشته باشد، اما با "علت" و مترادفهای آن ارتباطی ندارد. بیاییم این "غلط رایج" را برای خاطر خدا از خاطر خود بیندازیم!</p><p>البتـه نویسنده یا مترجم وقتی میتواند با دقـت خود در انتخاب کلمهها به نتیجه دلخواه برسد که بداند برای چه معنایی احتیاج به کلمه دارد. اگر "معنی" برای خود او روشن و مشخص نباشد، بدیهی است که دقت او در انتخاب کلمه مناسب کاری عبث خواهد بود. مثلاً کسی که تفاوت معنای "اخراج"، "عزل" و "برکناری" برایش روشن نباشد، هر سه کلمه در ذهن او معنای مشابه دارد و بنابراین وقتی که نخست وزیری منتخب با رأی دادگاه یا فرمان رئیس جمهوری از مقام خود "بر کنار" شده باشد، کلمه "اخراج" یا "عزل" را به کارمیبرد، بدون آنکه بداند که "اخراج" در برابر "استخدام" میآید و "عزل" در برابر "انتصاب"، و نخست وزیر نه استخدام شده است که او را اخراج کنند، نه منتصب شده است که عزلش کنند. این بحث را با گفتار "<a rel="external nofollow" href="http://www.bbc.co.uk/academy/collegeofjournalism/persian/language/translation/i-be-careful-with-translation">دقت در ترجمه کلمهها</a>" ادامه میدهم.</p>2017-01-24T18:01:03-08:002017-01-24T14:35:39-08:00khasheihttps://www.darbare.com:443/User/khasheiurn:uuid:15afe353-a10c-d524-ac1f-3656a620d1d0درستنویسی: است یا هست؟<p> استفاده نابهجا از فعل "هست" در زبان گفتاری و نوشتاری به یکی از عادتهای غلط در میان فارسیزبانان تبدیل شده است.</p><p><img alt="" src="http://ichef.bbci.co.uk/images/ic/640x360/p012wjg2.jpg" class="img-responsive"></p><p> </p><p>محمدکاظم کاظمی شاعر، نویسنده و منتقد ادبی افغان است. او که کتابهای متعددی درباره ادبیات فارسی و شعر در افغانستان نوشته است در حال حاضر عضو شورای سردبیری دو مجله تخصصی به نامهای "دُر دری" و "خط سوم" است.</p><p>به خاطر میآورم معمایی شوخیگونه را كه گاهی در محافل دوستانه یا مسابقات هوش صدا و سیما در كابل مطرح میشد:</p><p>كدام عبارت درست است؟ زردی تخم مرغ سفید "است" یا زردی تخم مرغ سفید "هست"؟</p><p>كسی كه در برابر این معما قرار میگرفت، نگران بود كه در تشخیص معنای "است" و "هست" دچار اشتباه شود و بالاخره با تفكر و تردید، یكی از این دو را بر میگزید كه مثلا "زردی تخم مرغ سفید است" و آن گاه خنده جمع بلند میشد كه "زردی تخم مرغ كه سفید نیست، زرد است."</p><p>ولی از همان هنگام، برایم این مطرح بود كه بالاخره "است؟" یا "هست؟" و این تردید وقتی افزوده میشد كه كسی میگفت "من در خانه استم" و من نمیدانستم كه چرا نمیگوید "من در خانه هستم."</p><p>ولی بعدها دیدم كه قضیه به آن پیچیدگی هم نیست و به واقع پیچیده به نظر میآید. حال كه یكی از دوستان خواسته است تا در این موضوع روشنی بیندازم، عرض میكنم که:</p><p>پیش از همه باید گفت كه "هست" خود یك فعل مستقل است، از مصدر "هستن"، به معنی "وجود داشتن" و بنابراین، به تنهایی قابل استفاده است. ولی "است" فقط یك رابطه است در جملات اسنادی و اسناد دادن چیزی به چیزی دیگر را نشان میدهد.</p><p>مثلا ما میگوییم "خدا هست" یعنی "خدا وجود دارد." و این جمله كامل است. فعل و فاعل خود را دارد. اما اگر بگوییم "خدا است." عبارت ناقص به نظر میآید و این پرسش را به میان میكشد كه خدا چه چیزی است؟ یا در كجا است؟ اینجا مثلا باید گفت "خدا كریم است." یا "خدا با ما است."</p><p>از سوی دیگر، "هست" بر "وجود" چیزی دلالت میكند و "است" بر "چگونگی" آن. وقتی میگوییم "آب هست." یعنی اینجا آب وجود دارد. اما وقتی میگوییم "آب سرد است." دیگر بحث از وجود آب نیست، از چگونگی آن است.</p><p>اما این قضیه گاهی كمی پیچیده میشود، وقتی كه از عبارت، هم وجود چیزی را بتوان استنباط كرد و هم چگونگی آن را. بهراستی كدام یك از این دو عبارت درست است؟ "آب در كوزه هست" یا "آب در كوزه است."</p><p>بهواقع هر دو عبارت درست است، ولی هر یك در جای خود و معنای خود. در جمله "آب در كوزه هست." هدف این است كه وجود آب را روشن كنیم. گویا كسی صرف بودن یا نبودن آن را از ما پرسیده است و ما به این پرسش پاسخ میدهیم كه "در كوزه، آب هست؟" یعنی "آب وجود دارد؟"</p><p>اما وقتی میگوییم "آب در كوزه است." بهواقع موقعیت آب را روشن میكنیم و به این پرسش پاسخ میدهیم كه "آب در كجاست؟" گویا پرسشگر خود میداند كه آبی در كار هست. میخواهد بداند آن آب در كجاست. پس وجود و عدم در كار نیست، بلكه چگونگی یا موقعیت مهم است. اینجاست كه "است" به كار میآید.</p><p>در گویش و حتی نگارش بعضی مردم، گاه چنین عبارتی میبینیم: "من در خانه استم." بهراستی این درست است یا نه؟ اینجا باید توضیح دهیم كه اگر تكیه اصلی بر "بودن" باشد، باید گفت "من در خانه هستم." یعنی "خاطرجمع باش كه من در خانه حضور دارم." اما اگر تكیه اصلی بر "خانه" باشد، یعنی صرفا بخواهیم موقعیت خود را بیان كنیم، باید گفت "من در خانهام." یعنی مثلا "در مغازه یا خیابان نیستم."</p><p>اما این شكل دوم را در بعضی از مناطق، به صورت "خانهام." نمیگویند، بلكه به صورت "خانه استم." بیان میكنند، چون شكل اول، در گویش محلی آنها قابل بیان نیست. به طور كلی در گویش كابل و اطراف آن، و نیز در گویش مناطق مركزی و شمال افغانستان، "است" همانند یك فعل، برای همه ضمایر صرف میشود و مثلا میگویند "خوب است، خوب استند، خوب استی، خوب استید، خوب استم، خوب استیم" در حالی كه در مناطق غربی افغانستان گفته میشود (به (شكل محاورهای) "خوب است، خوباند، خوبی، خوبید، خوبم، خوبیم." در مناطق مختلف ایران نیز همین گونه است و "استم" و "استیم" و امثال اینها را نداریم.</p><p>چون در گویش كابل و اطراف آن، "استم" و "هستم" هر دو رایج است، میان اینها گاه اشتباه نیز رخ میدهد و طرف در حالی كه میخواهد حضور در خانه را برساند، میگوید "من در خانه استم." یعنی "من در خانه هستم." و این درست نیست. در مناطق غربی افغانستان به جای این، میگویند "خونهیم" و در ایران میگویند "خونهم" و به همین لحاظ، این اشتباه در آنجاها بسیار رخ نمیدهد.</p><p>خوب، بالاخره "زردی تخم مرغ سفید است؟" یا "هست؟" با آن چه تا كنون گفته شد، روشن میشود كه سخن از وجود داشتن زردی نیست، بلكه سخن از چگونگی آن است، پس حال با آرامش خاطر میتوانیم بگوییم "زردی تخم مرغ سفید است." نه، ببخشید، "زردی تخم مرغ، زرد است."</p><p>پایان</p><p> </p>2017-01-24T15:01:01-08:002017-01-24T14:31:02-08:00khasheihttps://www.darbare.com:443/User/khasheiurn:uuid:828a603c-8ca0-0aff-553d-21988abea9b1درستنویسی: ماهیت دوگانه طول واکه در فارسی محاورهای<p>به طور خلاصه، ادعایی که در این ارائه پی میگیرم این است که در فارسی محاورهای هرچند در سطح آوایی (فونتیک) تفاوت میان مصوتهای بلند و کوتاه از میان رفته، اما در سطح واجی (فونولوژیک) این تفاوت همچنان پابرجاست و گویشوران زبان بدون آموزش صریح به این تفکیک دسترسی دارند.</p>2017-01-05T08:01:06-08:002017-01-05T02:17:53-08:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:1e259869-73a1-278f-45cd-fa3f0a5f286fدرستنویسی: املاى بعضى از واژهها ، پیشوندها و پسوندها <p><img alt="" src="http://upolod.ir/img/album/guest/upolod_74570_147819073234721.png" class="img-responsive"></p><p> </p>2016-11-20T18:01:04-08:002016-11-07T21:34:38-08:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:b170f2ea-3b0c-2b1e-0bcd-714260521f22درستنویسی: پیاده کردن به معنای اجرا کردن،تعبیری اشتباه است2016-11-20T08:01:01-08:002016-11-02T01:51:42-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:df49ce0f-412e-a1e0-bafc-a63f5ec5a66aدرستنویسی: متمم اسم2016-11-19T08:01:04-08:002016-10-31T14:01:08-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:196ad336-e4ad-e327-cec3-04fd704e0a27درستنویسی: املا(زهرا رنجبر)<p>تعریف املا</p><p>املا یک مهارت زبانی– بیانی است.املا فرایند انتقال زبان گفتاری به شکل نوشتاری براساس نمادهای ترسیمی و اصول قواعد دستور زبان است....</p>2016-11-18T08:01:01-08:002016-10-31T23:58:18-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:31441660-db85-e075-581b-a93158d955f1درستنویسی: کنــــایه و انواع آن<p> </p><p> </p>2016-11-17T08:01:01-08:002016-10-31T23:51:17-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:8e4b33c5-316e-b60a-7d87-7b4efa76640eدرستنویسی: قواعد حرف را<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲.</p><p>۱ـ «را» پس از اسم نکره «را» نشانهٔ «مفعول بیواسطه» و «اسم معرفه» است؛ برای مثال در جملهی: «نامه را نوشتم» منظور، نامهای مشخص و معلوم است. بر همین پایه، بسیاری از ادیبان آوردن «را» پس از اسم نکره را غلط میدانند. پس در جملهی «خانهای را خریدم»، با هم آوردن «را» ی معرفه و «ای» نکره دربر دارندهٔ تناقص است؛ بنابراین یا باید نوشت «خانهای خریدم» یا «خانه را خریدم». ...</p>2016-11-16T08:01:04-08:002016-10-31T23:46:18-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:b77151da-34c1-0869-5603-510ce8677feaدرستنویسی: از ری تا شهرری. واژهها بلند هم میشوندهم شهود عامیانه و هم پژوهشهای زبانشناختی به ما میگویند که واژههایی که برای گروهی پرکاربرد باشند و شکل طولانیای داشته باشند، به تدریج در گفتار کوتاه میشوند یا با یک گزینه کوتاهتر جایگزین میشوند. به این ترتیب است که در فارسی شابدلظیم جایگزین شاهعبدالعظیم میشود و آقا-خداوند تبدیل به «آخوند» میشود (ریشه داشتن واژه آخوند در خداوند [...]2016-11-15T08:01:03-08:002016-10-31T05:01:06-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:3f3dc6c1-a9fe-7c09-8375-aadf6dcdcdf6درستنویسی: آینده فارسی نوشتاری، فارسی گفتاری است!همه میدانند که حتی در همین تهران، ما حد اقل دو زبان فارسی داریم. یا دو گونه از زبان فارسی داریم. آن که میگوید «میخوام برم خونه» و آن که میگوید «میخواهم به خانه بروم.» اولی زبان واقعی مردم است، از نویسنده و وکیل گرفته تا فوتبالیست و آرایشگر. دومی زبان مکتوب است. زبانی که تقریبا تمام [...]2016-11-14T08:01:04-08:002016-10-31T05:01:06-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:154ff578-e457-41c6-49a8-20ff65d3910eدرستنویسی: بیهودهزدایی از نوشته - ازمیان بردن «واژههای زائد»<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲....</p>2016-11-13T08:01:15-08:002016-10-31T22:49:11-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:7744c3bc-e14a-ef14-6bd7-1101e7dcc965درستنویسی: درستنویسی واژههای برشمرده<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲.</p><p>گاهی در نوشتهها به واژههایی میرسیم که نویسنده، آنها را برای بیان مطلبی درپی هم آورده است. این واژهها را «واژههای برشمرده» مینامیم. (۱) واژههای برشمرده معمولاً یا عبارت هستند یا جمله؛ ولی در هر صورت، ساختار آنها در یکجا، نباید بهصورت ترکیبی (یعنی عبارتی- جملهای) باشد، بلکه این واژههای پشتسرهم یا باید همگی عبارت باشند، یا جمله. البته در جایی که چنین امکانی وجود نداشته باشد چارهای جز بهکار بردن ساختار ترکیبی وجود ندارد...</p>2016-11-12T08:01:11-08:002016-10-31T22:50:16-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:c49271fd-4e0c-f02d-d06d-cfe24a562841درستنویسی: یکسان کردن زبان و سبک نوشته<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲</p>
<p>همانگونه که پیش از این آمد، هر نوشتهای بسته به محتوا و مخاطب، دارای زبانی مشخص است. نوشتهها را از نظر گونههای زبان میتوان به «نوشتههای علمی، ادبی، اداری، گفتاری (محاورهای)، کودکانه، مطبوعاتی و...» تقسیم نمود. (ن. ک ۶: ص ۲۴) برخی نویسندگان نیز دارای سبک ویژهٔ خود هستند.</p><p> زبان و سبک نوشته باید از آغاز تا پایان آن یکدست باشد؛ یعنی برای مثال نمیتوان صفحههایی از یک کتاب را بهزبان کودکانه و صفحههایی دیگر را بهزبان ادبی نوشت، بلکه باید با توجه بهزبان انتخاب شده برای کتاب، از آغاز تا پایان نوشته را با همان زبان، همخوان کرد. در مورد سبک نوشتار نیز باید چنین کرد؛ یعنی اگر نویسنده دارای سبکی مشخص است، باید آن سبک را در همهٔ کتاب رعایت کرد. تغییرات ویرایشی نیز نباید موجب تغییر دادن سبک نویسنده در برخی صفحهها و در نتیجه ناهمخوانی سبکی در کل کتاب شود. البته یکسان بودن سبک موجب یکنواخت و خسته کننده بودن متن نمیشود؛ زیرا آنچه متن را متنوع و جذاب میکند، تنوع در مطلب و محتواست، نه تنوع در سبک. در این میان، اگر نویسندهای از آثار دیگران در قالب نقل قول مستقیم استفاده کرده باشد نمیتواند سبکهای متفاوت آنان را یکسان کند (اصل احترام به سبک)؛ مگر هنگامیکه آن آثار را در قالب نقل بهمضمون بهکار برد.</p>2016-11-11T08:01:10-08:002016-10-31T15:01:20-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:0dd5aa22-4198-8da0-3ce5-d0e63a0d3bcbدرستنویسی: «گرگ باران دیده» نادرست است<p>مدتی ست در فضای مجازی مطلبی دست به دست می شود با</p><p>این عنوان که «گرگ باران دیده» نادرست است بلکه باید گفت</p><p>«گرگ بالان دیده» که از بالان ...</p>2016-11-10T08:01:09-08:002016-10-31T22:47:37-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:62aaa7b2-01c3-d4ea-4844-c5b55c95f659درستنویسی: رواننویسی<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲.</p><p>منظور از رواننویسی «زدودن پیچیدگی از نوشته و روان کردن آن» است.</p><p>یکی از ویژگیهای بایستهی هر نوشته، پیچیده نبودن آن است؛ بهگونهای که هم بهآسانی و روانی خوانده شود و هم درک معنی آن آسان باشد. ...</p><p> </p>2016-11-09T08:01:09-08:002016-10-31T22:42:12-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:adec7f4e-0c76-c77d-b635-483bfabdea38درستنویسی: فارسی نویسی - بهکار بردن واژههای فارسی یا نزدیک به فارسی بهجای واژههای غیرفارسی<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲.</p><p>قاعدهٔ نشاندن واژههای فارسی بهجای ساژههای عربی قاعدهٔ کلی در نشاندن واژههای فارسی بهجای واژههای عربی (قاعدهی واژهگزینی) این است که: هرگاه برای بیان یک مفهوم در زبان فارسی، دو واژهٔ فارسی و عربی داشته باشیم، اگر واژهٔ فارسی «رسا»، «پذیرفتنی» و «زنده» باشد، باید آن را بهجای واژهٔ عربی برگزید. ...</p><p> </p>2016-11-08T08:01:09-08:002016-10-31T22:36:49-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:19ed1eff-e621-3929-e520-771350dfe0ffدرستنویسی: کج دار و مریز<p>برخی فکر می کنند «کج دار و مریز» بدین گونه است: «کج دار و مریض»! و آن را با بیماری مرتبط می دانند؛ حال آنکه ... </p>2016-11-07T08:01:08-08:002016-10-31T22:29:27-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:3a41bf82-4292-89a8-ffa9-d3a566cc83d8درستنویسی: به کار گیری درست واژهها - سابق/ اسبق<p><strong>سابق/ اسبق</strong></p><p><strong>شاید بارها به ترکیب های «مدیر کل اسبق»، «فرمانده اسبق»، «رییس اسبق» و مانند این ها بر خورده اید...</strong></p><p> </p>2016-11-06T08:01:11-08:002016-10-31T22:28:40-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:937e55b2-da8f-b9ba-4efb-d0d3d6c17131درستنویسی: قواعد حروف اضافه، ربط و نشانه<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲.</p>
<p>۱ـ حذف حرف اضافه و ربط (۱) فقط حرفهای اضافهٔ «به»، «بر»، «در» و گاهی «از» را میتوان در پارهای از عبارتها مانند «] به [سر رسیدن»، «] به [زندان کردن»، «] به [راه افتادن»، «] به [خواب رفتن»، «] بر [سرگذاشتن (کلاه)»، «] بر [زمین خوردن»، «] در [خواب بودن»، «] در [اوایل بهار»، «] در [اواخر شب»، «] از [یادش رفت»، «] از [صبح تا شام» و... حذف کرد. ولی در فارسی فصیح بهتر است تا جای ممکن از حذف حرف اضافه خودداری کرد، مگر در ترکیبات و اصطلاحات جاافتادهای مانند «خواب رفتن»، «زمین خوردن» و مانند اینها. </p><p> (۲) حرف ربط «که» را نیز در موارد فراوانی، از جمله برای پرهیز از تکرار آن، میتوان حذف کرد؛ البته اگر حذف آن آسیبی به جمله نرساند: مثال ۱: ننویسید: این دانشگاه، فصلنامهی «نیروی مشترک» را نیز که یک نشریهی مطالعات امنیتی و نظامی حرفهای است که برای افسران ستاد تهیه میشود، منتشر میکند. بنویسید: این دانشگاه، فصلنامهی «نیروی مشترک» را نیز که یک نشریهی مطالعات امنیتی و نظامی حرفهای ویژهی افسران ستاد است، منتشر میکند. مثال ۲: ننویسید: او گفت که نمیتواند چیزهایی را که میبیند، نادیده بگیرد. بنویسید: او گفت نمیتواند چیزهایی را که میبیند، نادیده بگیرد. مثال ۳: ننویسید: همه میدانستند که آنچه که اتفاق میافتد همان چیزی است که خودشان موجب آن شدهاند. بنویسید: همه میدانستند آنچه اتفاق میافتد همان چیزی است که خودشان موجب آن شدهاند. مثال ۴: ننویسید: آنچه که رخ داد، نشان داد که کسانی که برای انجام دادن این کار انتخاب شدهاند باید دورههای ویژهای را گذرانده باشند. بنویسید: آنچه رخ داد، نشان داد کسانی که برای انجام دادن این کار انتخاب شدهاند باید دورههای ویژهای را گذرانده باشند. ۲ـ حرف اضافهٔ مرکبدر حروف اضافهٔ مرکب (مانند: برطبقِ، بهتوسط، بهعوض، درظرف، درکنار، درپهلویِ، بهخدمتِ، برضدِ، برخلافِ و...) در بسیاری موارد میتوان جزء نخست را حذف کرد؛ ولی در فارسی فصیح و نثر دقیق بهویژه در متون علمی و حقوقی که نیاز به وضوح و صراحت دارند، بهتر است که حرف اضافهٔ مرکب بهصورت کامل آورده شود. ۳ـ حرف اضافهٔ نامناسببرای این منظور -مانند مثالهایی که درپی خواهد آمد- یا باید کلمهها را با حرف اضافه سازگار کرد، یعنی حرف اضافه را تغییر داد؛ یا شیوهٔ بیان جمله را تغییر داد؛ و یا حرف اضافه را حذف کرد. مورد دیگر هنگامی است که حرف اضافهای را بهاشتباه بهجای حرف اضافهی دیگر بهکار ببریم. مثالهایی که درپی آمده این دو نوع کاربرد نادرست حروف اضافه را نشان میدهد: مثال ۱: ننویسید: او محافظ و علاقهمند به سنت خانوادگی است. بنویسید: «او محافظ و دوستدار سنت خانوادگی است» یا «او علاقهمند به سنت خانوادگی و محافظ آن است.» مثال ۲: ننویسید: این چاپلوسان برای اطاعت کردن و گردن نهادن به حکم هر جابری آمادهاند. بنویسید: این چاپلوسان برای اطاعت کردن از حکم هر جابری و گردن نهادن به آن آمادهاند. مثال ۳: ننویسید: رفتن و برگشتن از پاریس دو روز بیشتر طول نمیکشد. بنویسید: رفتن به پاریس و برگشتن از آنجا دو روز بیشتر طول نمیکشد. مثال ۴: ننویسید: آنچه مترجم بر متن کتاب افزوده یا کاسته است، نظر اصلی نویسنده را مخدوش میکند. بنویسید: آنچه مترجم بر متن کتاب افزوده یا از آن کاسته است، نظر اصلی نویسنده را مخدوش میکند.</p>2016-11-05T08:01:09-07:002016-10-31T15:01:19-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:50ba2908-d733-e355-82ae-7235fbd8305fدرستنویسی: درستنویسی عنوانها<p>منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲.</p>
<p>(۱) عنوانها باید کوتاه و رسا باشند و معمولاً باید آنها را بهصورت عبارت (یعنی بهصورت مصدری نه فعلی) نوشت، نه بهصورت جمله. (بهجز مواردی که چارهای جز جملهنویسی نباشد.) بهزبان دیگر اگر قرار است فعلی در آنها بهکار رود، باید بهجای آن فعل «مصدر» گذاشت. به صورتهای «بنویسید» و «ننویسیدِ» عنوانهایی درپی آمده نگاه کنید: مثال ۱: ننویسید: هنگامی که ماهواره در مدار قرار میگیرد. بنویسید: هنگام قرار گرفتن ماهواره در مدار. </p><p>مثال ۲: ننویسید: عواملی که باعث کم شدن ورودی آب سدها میشود. بنویسید: عوامل کم شدن ورودی آب سدها. مثال ۳: ننویسید: سرویس فنی بدون در نظر گرفتن مسافت پیموده شده انجام شود. بنویسید: انجام سرویس فنی بدون در نظر گرفتن مسافت پیموده شده. (۲) ویراستار تنها میتواند عنوانهای متعلق به نوشتهی در دست ویرایش را ویرایش زبانی کند و نباید عنوانهایی را ویرایش کند که متعلق به نوشتههای دیگر هستند، ولی به هر علتی در نوشتهی در دست ویرایش او گنجانده شدهاند؛ برای مثال اگر کتابی با عنوان «نقاط استراتژیک دنیا» در نوشتهی در دست ویرایشِ ویراستار بهعنوان منبع ذکر شده، ویراستار نمیتواند عنوان آن را به «نقطههای راهبردی جهان» تبدیل کند. البته انجام ویرایش صوری بر عنوانها تا جایی که به مفهوم آن آسیب نرساند اشکالی ندارد؛ برای مثال ویراستار میتواند عنوان «پیشگیری از همگرائیهای منطقهای» را به «پیشگیری از همگراییهای منطقهای» تبدیل کند.</p>2016-11-04T08:01:12-07:002016-10-31T15:01:20-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:0a2de949-25e9-d3c8-113a-6fbae7d32d72درستنویسی: «داستانه غمانگیزه نقش نمایه اضافه»: چگونه نگارش هزارسالهی کسره در خط فارسی در پنج سال زیرورو شدخط فارسی با بحران تازهای روبهرو شده. در عرض پنج سال، شمار بزرگی از فارسیزبانان با کسرههایشان درگیر شدهاند و ناگهان هیچ کس نمیداند «دوست من» درست است یا «دوسته من». گاهی «مثل این» مینویسند و گاهی «مثله این». چشمگیری این پدیده در این است که گریبان کسانی را گرفته که سالها درست مینوشتهاند. ده [...]2016-11-02T08:01:13-07:002016-10-31T05:01:06-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:d12d4854-4b30-81c6-fa64-9a5112924788درستنویسی: اهمیت استنباط در درك زبان<p>شمارهی نوشته: ۵٩ / ١۵</p><p>دكتر محمدرضا باطنی</p><p><strong>اهمیت استنباط در درك زبان</strong></p><p>یكی از سؤالهای قدیمی در روانشناسی و زبانشناسی مربوط به رابطهی زبان و تفكر است. آیا زبان تنها شرط وجود فعالیتهای عالی ذهن مانند تفكر، تجرید، تعمیم، استدلال، قضاوت و مانند آن است؟ آیا اگر ما زبان نمیآموختیم، از این فعالیتهای عالی ذهن بیبهره میبودیم؟ چنانچه بر اثر بیماری یا تصادف قدرت سخنگفتن را از دست بدهیم، آیا قدرت تفكر را نیز از دست خواهیم داد؟ این سؤالها تازگی ندارد و از دیرباز توجه فیلسوفان و متفكران را به خود مشغول داشته است. افلاتون معتقد بود كه هنگام تفكر روح انسان با خودش حرف میزند. واتسُن، از پیشروان مكتب رفتارگرایی در روانشناسی، این مطلب را به نحو دیگر بیان كرده است. او معتقد است كه تفكر چیزی نیست مگر سخنگفتن كه به صورت حركات خفیف در اندامهای صوتی درآمده است. به عبارت دیگر، تفكر همان سخنگفتن است كه وازده میشود و به صورت حركات یا انقباضهایی خفیف در اندامهای صوتی ظاهر میشود. بر اساس شواهد موجود امروز گرایش بر این است كه به این سؤال پاسخی از اینگونه داده شود: نه، زبان تنها شرط و تنها عامل مؤثر در تفكر نیست، ولی قطعن عامل بسیار مهمی در این فعالیت ذهنی است. تفكر بدون زبان نیز امكان دارد، ولی زبان دامنهی آن را میگستراند و به آن ابعادی تازه میبخشد. باری، دربارهی نقش زبان در تفكر سخن بسیار گفته شده است، اما آنچه کمتر مورد بررسی قرار گرفته و کمتر دربارهی آن كندوكاو شده طرف دیگر قضیه، یعنی نقش تفكر در زبان است. ما میخواهیم در اینجا موضوع را از این دیدگاه بررسی كنیم و مخصوصن اهمیت استنباط را در درك زبان مورد توجه قرار دهیم. ما در نقش شنونده (یا خواننده) برای فهمیدن مقصود گوینده بیش از آنكه تصور میشود از اطلاعات و بهویژه از قدرت استنباط خود مایه میگذاریم، و این كار را آنقدر مكرر و مداوم انجام میدهیم كه خود از چندوچون آن آگاهی نداریم. گوینده نیز كه در تفهیم مطالب عادی خود با اشكالی مواجه نمیشود تصور میكند آنچه را باید بگوید گفته است و از تلاش شنونده برای پر كردن خلأهای اطلاعاتی كه در گفتههای او وجود دارد، آگاهی ندارد. با تجزیه و تحلیل جملههای عادی زبان بر مبنای قواعد منطق آشكار میشود كه حتا در سادهترین آنها خلأ اطلاعاتی وجود دارد كه جبران آن مستلزم تلاش ذهنی از جانب شنونده است. مثلن هیچ فارسیزبانی در درستی این جمله تردید نمیكند و در فهم آن نیز با اشكالی مواجه نمیشود: «احمد هم آدم است، او هم یك روزی میمیرد.» با این همه، منطق نمیتواند این حكم را بپذیرد، زیرا در آن شكافی وجود دارد كه پریدن از آن برای منطق امكانپذیر نیست. برای آنكه این حكم از لحاظ منطق معتبر باشد باید ساخت صوری آن چنین باشد: احمد آدم است، آدمها همه میمیرند، احمد هم یك روزی میمیرد. «آدمها همه میمیرند» امری است كه گوینده اطلاع از آن را برای شنونده بدیهی پنداشته است و شنونده نیز تلویحن این فرض را پذیرفته و با دانش قبلی خود این خلأ را پر كرده است. ولی قواعد منطق چنین كاری را مجاز نمیشمارند. به مثال دیگری توجه كنید كه خلأ اطلاعاتی در آن بیشتر و توقع از خواننده به نسبت بیشتر و كار او دشوارتر است. شخصی را در نظر بگیرید كه رادیویی در دست دارد و به آن ور میرود. دوستش به او میگوید «صدای امریكا را بگیر» و او جواب میدهد «موج كوتاه ندارد»، و سپس گفتوگو تمام میشود. ...</p>2016-11-01T08:01:11-07:002016-10-31T13:29:35-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:c42a79bc-c5a4-2913-985f-015f24f9aafeدرستنویسی: سخن «تازه» - یاد گرفتن زبان دوم<p>یاد گرفتن زبان دوم باعث میشود با ساختارها و کلمههایی آشنا شویم که نه تنها در زبان اولمان معادلی ندارند، بلکه قبلا حتی به امکان وجودشان به این شکل هم فکر نکردهایم. به وضوح به یاد دارم که در اوایل آشناییام با زبان انگلیسی از کسی پرسیدم «رساندن» به انگلیسی چه میشود (منظورم مثلا رساندن [...]</p>2016-10-31T18:54:28-07:002016-10-31T18:54:22-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:5c305ef9-9f09-3f0d-489b-29726defd52cدرستنویسی: [فید] آموزشگاه مجازی ویرایش و نگارش2016-10-31T14:28:58-07:002016-10-31T14:28:58-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:52fa817a-c9d5-842a-71db-34423a072b77درستنویسی: [فید] ساده نویسی2016-10-31T14:18:41-07:002016-10-31T14:18:41-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:ed667f31-e535-7a56-43c1-f3c51a72b42eدرستنویسی: چرا ایران عرب نشد، یا: آیا فردوسی فارسی را زنده نگه داشت؟مقدمهای درباره گذشته زبان انگلیسی حدود هزار سال پیش در سال ۱۰۶۶ میلادی، سپاه فرانسویزبان ویلیام فاتح در نبرد تاریخی هیستینگز (Hastings) بر سپاه آنگلوساکسونهای جزیره بریتانیا پیروز شد و سرنوشت بریتانیا یا دستکم زبان انگلیسی را برای همیشه دگرگون کرد. فتح انگلستان توسط ویلیام فاتح آغاز موجی از مهاجرتها از فرانسه به انگلیس و جایگزینی انگلیسی با [...]2016-10-31T14:01:03-07:002016-10-31T05:01:06-07:00darbarehttps://www.darbare.com:443/User/darbareurn:uuid:c3300131-3709-16ef-696a-05f897b6df4fدرستنویسی: [فید] پژوهش زبان2016-10-31T14:00:03-07:002016-10-31T14:00:03-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:8234ab51-59a0-278a-7ac0-16fd2ac1b3eaدرستنویسی: [فید] ادبستان فرزانگان مشگین شهر2016-10-31T13:50:19-07:002016-10-31T13:50:19-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:173c7967-ffc5-26c1-b6f0-b7e3d916a859درستنویسی: [فید] آمودریا - دربارهی زبان و زبان شناسی2016-10-31T04:58:28-07:002016-10-31T04:58:28-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:46c3af0e-7077-0837-fa52-1b40ce9966e9درستنویسی: [فید] زبان و ادبیات فارسی - آریا ادیب2016-10-31T04:55:02-07:002016-10-31T04:55:02-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:84f55ceb-750d-6dee-e8c5-9acdbb876aa0درستنویسی: کاربرد واژه های پارسی به جای واژه های عربیبحث پالایش زبان(اما نه سره نویسی مطلق)از وجود واژه های بیگانه، مسأله ی مهمی است که باید در هر زبانی به آن پرداخته شود؛ اما این نکته درخورتوجه است که این پالایش زبانی، دربرگیرنده ی داشتن امکان ها وفرصت ها،وداشتن فرهنگ واژه گانی بسیاردر زبان است.
در صورتی که یک زبان، برابرهای جا افتاده وقشنگ را در فرهنگ واژه گانی خود داشته باشد (واز سوی دیگر بامحدودیت مفاهیم کاربردی روبه رو نباشد)،بهتراست به جای کاربرد واژه های بیگانه ونا آشنا که سبب نشان دادن فقرفرهنگی درزبان می شود-{درحد امکان}نویسنده گان وگوینده گان آن بکوشند ازواژه های مربوط به آن زبان استفاده کنند.
نفس توجه به این مسأله، در گام نخست سبب رشد زبان می شود ودرگام بعدی، فرهنگ توجه به اصالت های زبانی را در میان گوینده گان آن (باگذشت زمان ) نهادینه می سازد.
درفرایند بحث پالایش زبان، به یک نکته باید توجه کرد که تأکید برضرورت کاربرد واژه های پارسی، به معنای یک سره بریدن ازکاربرد واژه های واردشده (به ویژه واژه های زبان عربی) نیست؛ اما تاجایی که امکان است(وبرابرهایی برای واژه های واردشده در زبان وجود دارد ویاهم این برابرها تازه وبه روش سامانمند ساخته می شوند) به کارگیری آنهابه(ویژه درحوزه ی زبان شکوهمند پارسی) ازنیاز های نخست پنداشته می شود.
جاوید فرهاد
لینک اصلی را مشاهده کنید.2016-08-29T14:06:26-07:002016-08-29T14:06:26-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:ac89f86d-6b59-56fd-d1c5-1e6a10324e00درستنویسی: از ری تا شهرری؛ واژهها بلند هم میشوندچرا و چطور بعضی کلمات به طور کامل و طولانی ادا میشوند و برخی خلاصه و کوتاه؟ چرا ری را شهرری میخوانیم اما فئودور داستایفسکی را «داستایفسکی»؟2016-08-28T07:52:11-07:002016-08-28T07:52:11-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:548cbf0e-130c-4390-b373-2115cc32ffd1درستنویسی: نوشیدن و آشامیدن - از صفحه فیسبوک نصرالله پورجوادیدو فعل نوشیدن و آشامیدن را که ما در پارسی برای خوردن مایعات به کار می بریم معمولا به یک معنی در نظر می گیریم و فرقی میان آنها قائل نمی شویم. روی کاشی سقاخانه می نویسند « آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کن!» و در تابلوی کنار شیر آب در پارک هم می نویسند: « آب شیر آشامیدنی نیست.» پس برای خوردن آب هم از فعل « نوشیدن» استفاده کرده اند و هم از فعل « آشامیدن». اما سالها پیش دوست و همکار گرامیم آقای اسماعیل سعادت در مقاله ای توجه مارا به تفاوت ظریفی که میان این دو فعل و کار برد آنها وجود دارد جلب کرد. فعل «آشامیدن» در قدیم بیشتر برای خوردن مایعات بد و مضر و تلخ و ناگوار به کار می رفته است، مانند زهر یا خون یا سرکه. مثلا خونخواران خون را می آشامیدند و لذا به ایشان « خون آشام » می گفتند.
گفت صد دریا ز خون دل بیار تا درآشامم که مستم این زمان (عطار)
خون را معمولا نمی نوشیدند. زهر را هم نمی نوشیدند. ولی اگر شاعر آن را از دست محبوب و معشوق خود می ستاند، در آن صورت نوش بود نه نیش.
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمی گوارد (سعدی)
نوشیدن بیشتر برای خوردن چیزهای خوب و گوارا و شفا بخش به کار می رفته است، مانند باده و دارو . باده گساران باده را می نوشیدند و وقتی به دُرد آن می رسیدند، دُرد را می آشامیدند. شاعران ما، از جمله عطار و سعدی وحافظ، بارها از دُردآشامیدن سخن گفته اند. از لحاظ عرفانی درد آشامی صفت رندان خرابات و صوفیان مست بوده است.
در این سماع همه ساقیان شاهد روی بر این شراب همه صوفیان درد آشام (سعدی)
سعدی خودش را هم یکی از این رندان و صوفیان درد آشام دانسته است:
مستی از من پرس و شور عاشقی وآن کجا داند که درد آشام نیست (سعدی)
به کار بردن آشامیدن برای چیزهای ناخوب و نوشیدن برای چیزهای خوب قاعده ای بوده است که استثناء هائی هم داشته است، به خصوص در شعر. شاعر در بند وزن و قافیه است و لذا گاهی مجبور می شود که آشامیدن را برای چیزهای گوارا و خوب به کار برد و نوشیدن را برای چیزهای ناگوار و بد. گاهی هم از فعل «کشیدن» استفاده می کند که هم برای چیزهای خوب و مفید به کار می رود و هم برای چیزهای بد. مثلا در بیت زیر حافظ «کشیدن» را به معنای نوشیدن به کار برده است:
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز درد آشامی (حافظ)
و عطار در بیت زیر همین فعل را به معنای آشامیدن به کار برده است:
عطار در دیر مغان خون می کشد اندر نهان فریاد برخاست از جهان کای رند درد آشام ما (عطار)
(امروز معمولا به جای «کشیدن » از فعل «زدن » استفاده می کنیم).
با وجود این که گاهی برای خوردن مایعات خوب و گوارا از فعلهای « آشامیدن» و « کشیدن» استفاده می کردند ولی فعلی که معانی گوارا بودن و شیرینی را به ما منتقل می کرده است « نوشیدن» بوده است. در واقع نوشیدن کاری بوده است که دل و جان یا روح را در گیر می کرده است. شرابی که دل را شادکند باید نوشیده شود. قوت دل را نوش جان می کنند. غذا و طعام معمولی هم اگر گوارا بود نوش جان می شود. ( فرانسویان در ابتدای غذا خوردن به هم می گویند: «بن اپتی» و ایرانیها معمولا آن را «نوش جان» ترجمه می کنند، که غلط نیست ولی دقیق هم نیست. ترجمۀ دقیق آن در پارسی « گوارا باد!» است که در قدیم هم به کار می رفته است.)
من گمان می کردم که تفاوت «نوشیدن» و «آشامیدن» مختص زبان پارسی است. ولی دیروز در کتاب شرح تعرف، به قلم مستملی بخاری، خواندم که نظیر این تفاوت در معانی دو فعل عربی هم هست. مستملی این مطلب را در ضمن داستانی، در ترجمه و شرح یکی از ابیات عربی صوفی قرن سوم ابوالحسین نوری، بیان کرده است.
داستان از این قرار است که شخصی شب عید به مسجد شونیزیه در بغداد می آید و به ابوالحسین نوری که در این مسجد می نشست می گوید: «فردا عید است. شما چه لباسی به تن خواهید کرد؟» نوری در جواب قطعه ای می خواند که بیت اولش این است:
قالوا غداً ماذا انت لابسه فقلت خلعة ساقٍ عبده جرعاً
(گفتند: فردا عید است چه خواهی پوشیدن؟ گفتم: خلعت آن کس که بندۀ خود را جرعه ها می چشاند)
پس از ترجمۀ این بیت، مستملی در بارۀ معنای «جرع» توضیح می دهد و می گوید که «جرع» در عربی برای خوردن چیزهای تلخ و بد مزه به کار می رود. « جرع چیزی باشد که بکراهت آن را فرو خورند و کسی که او را از کاری تلخیی به گلو فرو رود گوید: جرعتُ مرارة کذا. تلخی فلان کار فرو خوردم. و خدا می گوید : یَتَجَرَّعُه وَ لا یَکادُ یُسیغُه» (ابراهیم: 17). چون شراب دوزخیان تلخی داشت و گواریدن نداشت، حق خوردن آن را تَجَرّع خواند» ( ج 3، ص 1252). بنا بر این "تجرع" یا "جرع"در تازی همان معنائی را افاده می کند که فعل "آشامیدن " در پارسی می کند.
و اما چرا ابوالحسین نوری شرابی را که خدا به او می دهد تلخ و ناگوار دانسته و در حق آن فعل "جرع" یعنی آشامیدن را به کار برده است؟ مستملی می گوید که مراد از خلعت یا جامه ای که خدا در دنیا به بندگان خاص خود می دهد « غم و اندوه و محنت است.» به عبارت دیگر است خدا بلا و مصیبت را برای بندگان خاص خود در جام می ریزد و بندگان آن را می آشامند. « البلاء للولاء». در واقع چیزی که در شعر عرفانی دُرد خوانده شده و دوست یا معشوق الهی آن را در جام می ریزد و به دوستان خود ( اولیاء الله )، یعنی رندان یا قلندران دُرد آشام، می دهد همین غم و اندوه و محنت و بلا یا خون دل است:
بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را صد جام بر هم نوش کرد از خون دل پر جام ما (عطار)
مهمترین ویژگی بلا و مصیبت اولیاء الله این است که خودی را از ایشان می ستاند. به عبارت دیگر، چیزی که نفسانیت یا انانیت را در مردان خدا می کشد همین مصیبت و بلاست. همین ویژگی در دُرد هم هست. به عبارت دیگر، درد در شعر عرفانی ما متافوری ست که شاعران آن را برای غم و اندوه عشق و مصیبت و بلایی که خداوند نصیب دوستان خود می کند به کار می رود.
گر همی خواهی که از خود وارهی با قلندر دُردی آشام ای غلام (عطار)
عاشق برای این که به وصال معشوق برسد باید از خودی خویش رها شود. پس قبل از این که عاشق بتواند از می صاف بنوشد و به کام دل رسد، باید قلندروار درد آشامی کند.
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز (حافظ)
حافظ در بیت فوق گفته که او در مقامی ست که هنوز به وصال نرسیده ولی آرزوی آن را در سر دارد. در بیت زیر نیز به این مقام اشاره کرده است:
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز درد آشامی(حافظ)
اگر "جرع" در عربی معادل آشامیدن است، کدام فعل است که معادل نوشیدن است؟ ظاهرا همان فعل "شرب" است که شراب هم از آن گرفته شده است. بنا بر این در لفظ «شراب» معنای گوارا بودن مندرج است، حتی شراب تلخی که حافظ با نوشیدن آن می خواهد یک دم از شر و شور دنیا بیاساید.
در خاتمه، یک سؤال برای من مطرح است که پاسخ آن را نمی دانم. همان طور که دیدیم مستملی برای معنای "جرع" به قرآن استناد کرد. من نمی دانم که آیا معنای جرع و تجرع (آشامیدن) با توجه به آیۀ قرآن پیدا شده است یا نه، این لفظ قبل از اسلام ، مثلا در شعر جاهلی ، همین معنای ضمنی را داشته و در مورد خوردن مایعات تلخ و ناگوار به کار می رفته است.
سؤال دیگر: آیا کسی دیگر این معنای ضمنی را برای «جرع» در عربی ذکر کرده است یا نه؟
[آدرس صفحه فیسبوک نصرالله پورجوادی](https://www.facebook.com/nasrollah.pourjavady)
2016-07-09T06:13:19-07:002016-07-09T14:26:26-07:00afshinhttps://www.darbare.com:443/User/afshinurn:uuid:5fcc80bd-1f25-ddd3-4fcc-bbe2cc4f84dcدرستنویسی: تشدید در زبان فارسی2016-03-07T04:48:05-08:002016-03-07T04:48:05-08:00Phatzimohttps://www.darbare.com:443/User/Phatzimourn:uuid:99f0fa0e-f2d1-ba38-d7d4-45c048779c2eدرستنویسی: چند لقمه درستنویسی برای خبرنگارانساده فکر کنیم و ساده بنویسیم. این رمز درست نوشتن است. دستکم تا جایی که به کار خبرنگارها مربوط میشود.
میخواهیم به زبان ساده و قابل فهم به مردم بگوییم دنیا چه خبر است. پس بهتر است به همان سادگی که با دوستمان گپ میزنیم، بنویسیم و حرفمان را منتقل کنیم.
با کلمههای کوتاه جمله بسازید. دو جمله کوتاه بهتر از یک جمله بلند است. از نوشتن کلمههای سخت و قلنبه پرهیز کنید. پیچیدهنویسی به کار خبرنویسی نمیآید.
دیگر این که در استفاده از کلمهها خسیس باشید. به جای "فرد مهاجم هم در میان کشته شدگان است." میشود نوشت، "مهاجم هم کشته شده."
در این بخش، جملههایی انتخاب کردهایم از میان خبرها و سعی کردهایم در قالب "بنویسیم، ننویسیم" آنها را ساده کنیم. این جملهها را مرور کنید.
اما پیام این بخش یک جمله دو کلمهای است: ساده بنویسید.2016-02-29T06:01:09-08:002016-02-29T06:01:09-08:00Phatzimohttps://www.darbare.com:443/User/Phatzimourn:uuid:b1c25fd8-3c77-77c9-aacf-8b17fe641d62درستنویسی: "قید جمله" و "قید فعل" در زبان فارسیقید یکی از قدیمیترین اجزای کلام در تقسیمبندی کلمهها است. بسیاری از دستورنویسان آن را کلمهای تعریف کردهاند که «مفهوم فعل یا صفت یا کلمهای دیگر را به چیزی مانند زمان، مکان، حالت و چهگونگی مقید میسازد.». در این مقاله کوشیدهایم تقسیمبندی جدیدی از مقولهی قید، بر حسب این که آیا فعل یا جمله را مقید میسازد، به دست دهیم. برای این منظور، نخست به دیدگاه متیوز دربارهی تقسیمبندی عنصرهای درون جمله اشاره خواهیم کرد و با استفاده از الگوی وی برای تمایز قید فعل و قید جمله در فارسی برخی ملاکهای معنایی و نحوی را معرفی خواهیم کرد. 2016-02-23T12:27:27-08:002016-02-23T12:27:27-08:00Phatzimohttps://www.darbare.com:443/User/Phatzimourn:uuid:ab109ca3-deb4-957f-2338-f2bcb44e72d7درستنویسی: کاربردهای خاصّ «را» در برخی متون فارسیمعانی و کاربردهای مختلف «را» در کتب و مقالات دستوری، محلّ بحثها و مناقشات گوناگونی بوده است. گروهی از دستورنویسان آن را حرف نشانه و نقشنما شمردهاند و برخی آن را حرف اضافه دانستهاند. در کتب سنّتی دستور نیز معانی چندی برای «را» ذکر کردهاند؛ از جمله اختصاص، استعانت، تعلیل، توضیح، موافقت، مطابقت.
در این مقاله، هفت نوع کاربرد مختلف «را» بازشناخته شده است: «را» به عنوان نشانۀ مفعول صریح و غیرصریح؛ «را» به عنوان نشانۀ حرف اضافه؛ «را» به عنوان نشانۀ کسرۀ اضافه؛ «را»ی فکّ و فصل اضافه؛ «را»ی زاید و تأکید؛ «را» با نهاد؛ «را» با افعال مجهول. در مقاله دربارۀ هر یک از این کاربردها، آرا و دیدگاههای دستورنویسان مختلف مرور شده و با ارجاع به برخی متون زبان و ادب فارسی، شواهد جدید و نکات تازهای امکان عرضه یافته است.2016-02-20T05:27:15-08:002016-02-20T05:27:15-08:00Phatzimohttps://www.darbare.com:443/User/Phatzimourn:uuid:82534025-2749-3751-9850-97eec01f80a9درستنویسی: چند نکته در مورد نقش نمای اضافه (کسره ی اضافه) 2016-02-15T11:43:20-08:002016-02-15T11:43:20-08:00Phatzimohttps://www.darbare.com:443/User/Phatzimourn:uuid:2c291b61-95fc-93c6-2331-c136396a1c05درستنویسی: به کار نبردن واژگان لذا، فلذا، لهذا، علی، هذا در نوشته های فارسی2016-02-13T05:22:01-08:002016-02-14T05:37:38-08:00Phatzimohttps://www.darbare.com:443/User/Phatzimo