-
اهمیت استنباط در درك زبان
شمارهی نوشته: ۵٩ / ١۵
دكتر محمدرضا باطنی
اهمیت استنباط در درك زبان
یكی از سؤالهای قدیمی در روانشناسی و زبانشناسی مربوط به رابطهی زبان و تفكر است. آیا زبان تنها شرط وجود فعالیتهای عالی ذهن مانند تفكر، تجرید، تعمیم، استدلال، قضاوت و مانند آن است؟ آیا اگر ما زبان نمیآموختیم، از این فعالیتهای عالی ذهن بیبهره میبودیم؟ چنانچه بر اثر بیماری یا تصادف قدرت سخنگفتن را از دست بدهیم، آیا قدرت تفكر را نیز از دست خواهیم داد؟ این سؤالها تازگی ندارد و از دیرباز توجه فیلسوفان و متفكران را به خود مشغول داشته است. افلاتون معتقد بود كه هنگام تفكر روح انسان با خودش حرف میزند. واتسُن، از پیشروان مكتب رفتارگرایی در روانشناسی، این مطلب را به نحو دیگر بیان كرده است. او معتقد است كه تفكر چیزی نیست مگر سخنگفتن كه به صورت حركات خفیف در اندامهای صوتی درآمده است. به عبارت دیگر، تفكر همان سخنگفتن است كه وازده میشود و به صورت حركات یا انقباضهایی خفیف در اندامهای صوتی ظاهر میشود. بر اساس شواهد موجود امروز گرایش بر این است كه به این سؤال پاسخی از اینگونه داده شود: نه، زبان تنها شرط و تنها عامل مؤثر در تفكر نیست، ولی قطعن عامل بسیار مهمی در این فعالیت ذهنی است. تفكر بدون زبان نیز امكان دارد، ولی زبان دامنهی آن را میگستراند و به آن ابعادی تازه میبخشد. باری، دربارهی نقش زبان در تفكر سخن بسیار گفته شده است، اما آنچه کمتر مورد بررسی قرار گرفته و کمتر دربارهی آن كندوكاو شده طرف دیگر قضیه، یعنی نقش تفكر در زبان است. ما میخواهیم در اینجا موضوع را از این دیدگاه بررسی كنیم و مخصوصن اهمیت استنباط را در درك زبان مورد توجه قرار دهیم. ما در نقش شنونده (یا خواننده) برای فهمیدن مقصود گوینده بیش از آنكه تصور میشود از اطلاعات و بهویژه از قدرت استنباط خود مایه میگذاریم، و این كار را آنقدر مكرر و مداوم انجام میدهیم كه خود از چندوچون آن آگاهی نداریم. گوینده نیز كه در تفهیم مطالب عادی خود با اشكالی مواجه نمیشود تصور میكند آنچه را باید بگوید گفته است و از تلاش شنونده برای پر كردن خلأهای اطلاعاتی كه در گفتههای او وجود دارد، آگاهی ندارد. با تجزیه و تحلیل جملههای عادی زبان بر مبنای قواعد منطق آشكار میشود كه حتا در سادهترین آنها خلأ اطلاعاتی وجود دارد كه جبران آن مستلزم تلاش ذهنی از جانب شنونده است. مثلن هیچ فارسیزبانی در درستی این جمله تردید نمیكند و در فهم آن نیز با اشكالی مواجه نمیشود: «احمد هم آدم است، او هم یك روزی میمیرد.» با این همه، منطق نمیتواند این حكم را بپذیرد، زیرا در آن شكافی وجود دارد كه پریدن از آن برای منطق امكانپذیر نیست. برای آنكه این حكم از لحاظ منطق معتبر باشد باید ساخت صوری آن چنین باشد: احمد آدم است، آدمها همه میمیرند، احمد هم یك روزی میمیرد. «آدمها همه میمیرند» امری است كه گوینده اطلاع از آن را برای شنونده بدیهی پنداشته است و شنونده نیز تلویحن این فرض را پذیرفته و با دانش قبلی خود این خلأ را پر كرده است. ولی قواعد منطق چنین كاری را مجاز نمیشمارند. به مثال دیگری توجه كنید كه خلأ اطلاعاتی در آن بیشتر و توقع از خواننده به نسبت بیشتر و كار او دشوارتر است. شخصی را در نظر بگیرید كه رادیویی در دست دارد و به آن ور میرود. دوستش به او میگوید «صدای امریكا را بگیر» و او جواب میدهد «موج كوتاه ندارد»، و سپس گفتوگو تمام میشود. ...