""جورج و لنی دو کارگر ساده هستند که تنها تفاوتشان با کارگران دیگر زمانه ی خود این است که یکدیگر را دارند. دوستی ای که در جهان منفعت طلب آن زمان به نظر استثنایی می نماید.« حکایت ما یه جور دیگه ست. ما آینده داریم. یکی رو داریم که باهاش حرف بزنیم. دوستمون داشته باشه...» جورج، قهرمان اصلی داستان، مردی است ریزنقش و چابک. در مقابل، لنی که سرچشمه ی کشمکشهای داستان است مردی است دست و پا چلفتی، عظیم الجثه و از نظر ذهنی عقب افتاده. مهربانی بیش از حد لنی و از طرفی حماقت و بی احتیاطی های او باعث می شود که مخاطب نسبت به او احساس ترحم کند. رؤیایی که هم چون زنجیر این دو را به هم مربوط می کند داشتن زمینی است که به خود آنها تعلق داشته باشد. این همان رؤیای کارگر آمریکایی استثمار شده است.""
بررسی
گزارش شده
تایید شده
رد شده