سبز، تویی که سبز می‌خواهم،
سبز ِ باد و سبز ِ شاخه‌ها
اسب در کوهپایه و
زورق بر دریا.

سراپا در سایه، دخترک خواب می‌بیند
بر نرده‌ی مهتابی ِ خویش خمیده
سبز روی و سبز موی
با مردمکانی از فلز سرد.
(سبز، تویی که سبزت می‌خواهم)
و زیر ماه ِ کولی
همه چیزی به تماشا نشسته است
دختری را که نمی‌تواندشان دید.

سبز، تویی که سبز می‌خواهم.
خوشه‌ی ستاره‌گان ِ یخین
ماهی ِ سایه را که گشاینده‌ی راه ِ سپیده‌دمان است
تشییع می‌کند.
انجیربُن با سمباده‌ی شاخسارش
باد را خِنج می‌زند.
ستیغ کوه همچون گربه‌یی وحشی
موهای دراز ِ گیاهی‌اش را راست برمی‌افرازد.
«ــ آخر کیست که می‌آید؟ و خود از کجا؟»

خم شده بر نرده‌ی مهتابی ِ خویش
سبز روی و سبز موی،
و رویای تلخ‌اش دریا است.

«ــ ای دوست! می‌خواهی به من دهی
خانه‌ات را در برابر اسبم
آینه‌ات را در برابر زین و برگم
قبایت را در برابر خنجرم؟…
من این چنین غرقه به خون
از گردنه‌های کابرا باز می‌آیم.»
«ــ پسرم! اگر از خود اختیاری می‌داشتم
سودایی این چنین را می‌پذیرفتم.
اما من دیگر نه منم
و خانه‌ام دیگر از آن ِ من نیست.»

«ــ ای دوست! هوای آن به سرم بود
که به آرامی در بستری بمیرم،
بر تختی با فنرهای فولاد
و در میان ملافه‌های کتان…
این زخم را می‌بینی
که سینه‌ی مرا
تا گلوگاه بردریده؟»

«ــ سیصد سوری ِ قهوه رنگ میبینم
که پیراهن سفیدت را شکوفان کرده است
و شال ِ کمرت
بوی خون تو را گرفته.
لیکن دیگر من نه منم
و خانه‌ام دیگر از آن من نیست!»

«ــ دست کم بگذارید به بالا برآیم
بر این نرده‌های بلند،
بگذاریدم، بگذارید به بالا برآیم
بر این نرده‌های سبز،
بر نرده‌های ماه که آب از آن
آبشاروار به زیر می‌غلتد.»

یاران دوگانه به فراز بر شدند
به جانب نرده‌های بلند.
ردّی از خون بر خاک نهادند
ردّی از اشک بر خاک نهادند.
فانوس‌های قلعی ِ چندی
بر مهتابی‌ها لرزید
و هزار طبل ِ آبگینه
صبح کاذب را زخم زد.

سبز، تویی که سبز می‌خواهم.
سبز ِ باد، سبز ِ شاخه‌ها.

همراهان به فراز برشدند.
باد ِ سخت، در دهان‌شان
طعم زرداب و ریحان و پونه به جا نهاد.

«ــ ای دوست، بگوی، او کجاست؟
دخترَکَت، دخترک تلخ‌ات کجاست؟»

چه سخت انتظار کشید
«ــ چه سخت انظار می‌بایدش کشید
تازه روی و سیاه موی
بر نرده‌های سبز!»

بر آیینه‌ی آبدان
کولی قزک تاب می‌خورد
سبز روی و سبز موی
با مردمکانی از فلز سرد.
یخپاره‌ی نازکی از ماه
بر فراز آبش نگه می‌داشت.
شب خودی‌تر شد
به گونه‌ی میدانچه‌ی کوچکی
و گزمه‌گان، مست
بر درها کوفتند…

سبز، تویی که سبزت می‌خواهم.
سبز ِ باد، سبز ِ شاخه‌ها،
اسب در کوهپایه و
زورق بر دریا.

کتاب صوتی کتاب صوتی «نامه‌ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی» اثر ریچارد براتیگان است.
دانلود کتاب صوتی کنت مونت کریستوامتیاز به این مطلب! کتاب صوتی کنت مونت کریستو دانلود کتاب صوتی کتاب صوتی “کنت مونت کریستو”، اثر الکساندر دوما داستانی چنان پرحادثه را روایت می کند که در آن هر ثانیه آبستن اتفاقی تازه و چرخشی دیگر در [...]
دانلود کتاب صوتی کوروش بزرگ بنیادگذار امپراتوری هخامنشی

«کوروش بزرگ: بنیادگذار امپراتوری هخامنشی» نوشته ژرار ایسرائل (   – ۱۹۲۸)، تاریخ‌نگار فرانسوی

ساده فکر کنیم و ساده بنویسیم. این رمز درست نوشتن است. دست‌کم تا جایی که به کار خبرنگارها مربوط می‌شود. می‌خواهیم به زبان ساده و قابل فهم به مردم بگوییم دنیا چه خبر است. پس بهتر است به همان سادگی که با دوست‌مان گپ می‌زنیم، بنویسیم و حرف‌مان را منتقل کنیم. با کلمه‌های کوتاه جمله بسازید. دو جمله کوتاه بهتر از یک جمله بلند است. از نوشتن کلمه‌های سخت و قلنبه پرهیز کنید. پیچیده‌نویسی به کار خبرنویسی نمی‌آید. دیگر این که در استفاده از کلمه‌ها خسیس باشید. به جای "فرد مهاجم هم در میان کشته شدگان است." می‌شود نوشت، "مهاجم هم کشته شده." در این بخش، جمله‌هایی انتخاب کرده‌ایم از میان خبرها و سعی کرده‌ایم در قالب "بنویسیم، ننویسیم" آنها را ساده کنیم. این جمله‌ها را مرور کنید. اما پیام این بخش یک جمله دو کلمه‌ای است: ساده بنویسید.
معانی و کاربردهای مختلف «را» در کتب و مقالات دستوری، محلّ بحث‌ها و مناقشات گوناگونی بوده است. گروهی از دستورنویسان آن را حرف نشانه و نقش‌نما شمرده‌اند و برخی آن را حرف اضافه دانسته‌اند. در کتب سنّتی دستور نیز معانی چندی برای «را» ذکر کرده‌اند؛ از جمله اختصاص، استعانت، تعلیل، توضیح، موافقت، مطابقت. در این مقاله، هفت نوع کاربرد مختلف «را» بازشناخته شده است: «را» به عنوان نشانۀ مفعول صریح و غیرصریح؛ «را» به عنوان نشانۀ حرف اضافه؛ «را» به عنوان نشانۀ کسرۀ اضافه؛ «را»ی فکّ و فصل اضافه؛ «را»ی زاید و تأکید؛ «را» با نهاد؛ «را» با افعال مجهول. در مقاله دربارۀ هر یک از این کاربردها، آرا و دیدگاه‌های دستورنویسان مختلف مرور شده و با ارجاع به برخی متون زبان و ادب فارسی، شواهد جدید و نکات تازه‌ای امکان عرضه یافته است.
جمله گفتند ای وزیر انکار نیست گفت ما چون گفتن اغیار نیست اشک دیده‌ست از فراق تو دوان آه آهست از میان جان روان طفل با دایه نه استیزد ولیک گرید او گر چه نه بد داند نه نیک ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی زاری از ما نه تو زاری می‌کنی ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست ما چو شطرنجیم اندر برد و مات برد و مات ما ز تست ای خوش صفات ما که باشیم ای تو ما را جان جان تا که ما باشیم با تو درمیان ما عدمهاییم و هستیهای ما تو وجود مطلقی فانی‌نما ما همه شیران ولی شیر علم حمله‌شان از باد باشد دم‌بدم حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد آنک ناپیداست هرگز گم مباد باد ما و بود ما از داد تست هستی ما جمله از ایجاد تست لذت هستی نمودی نیست را عاشق خود کرده بودی نیست را لذت انعام خود را وامگیر نقل و باده و جام خود را وا مگیر ور بگیری کیت جست و جو کند نقش با نقاش چون نیرو کند منگر اندر ما مکن در ما نظر اندر اکرام و سخای خود نگر ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفتهٔ ما می‌شنود نقش باشد پیش نقاش و قلم عاجز و بسته چو کودک در شکم پیش قدرت خلق جمله بارگه عاجزان چون پیش سوزن کارگه گاه نقشش دیو و گه آدم کند گاه نقشش شادی و گه غم کند دست نه تا دست جنباند به دفع نطق نه تا دم زند در ضر و نفع تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست ما کمان و تیراندازش خداست این نه جبر این معنی جباریست ذکر جباری برای زاریست زاری ما شد دلیل اضطرار خجلت ما شد دلیل اختیار گر نبودی اختیار این شرم چیست وین دریغ و خجلت و آزرم چیست زجر شاگردان و استادان چراست خاطر از تدبیرها گردان چراست ور تو گویی غافلست از جبر او ماه حق پنهان کند در ابر رو هست این را خوش جواب ار بشنوی بگذری از کفر و در دین بگروی حسرت و زاری گه بیماریست وقت بیماری همه بیداریست آن زمان که می‌شوی بیمار تو می‌کنی از جرم استغفار تو می‌نماید بر تو زشتی گنه می‌کنی نیت که باز آیم به ره عهد و پیمان می‌کنی که بعد ازین جز که طاعت نبودم کاری گزین پس یقین گشت این که بیماری ترا می‌ببخشد هوش و بیداری ترا پس بدان این اصل را ای اصل‌جو هر که را دردست او بردست بو هر که او بیدارتر پر دردتر هر که او آگاه تر رخ زردتر گر ز جبرش آگهی زاریت کو بینش زنجیر جباریت کو بسته در زنجیر چون شادی کند کی اسیر حبس آزادی کند ور تو می‌بینی که پایت بسته‌اند بر تو سرهنگان شه بنشسته‌اند پس تو سرهنگی مکن با عاجزان زانک نبود طبع و خوی عاجز آن چون تو جبر او نمی‌بینی مگو ور همی بینی نشان دید کو در هر آن کاری که میلستت بدان قدرت خود را همی بینی عیان واندر آن کاری که میلت نیست و خواست خویش را جبری کنی کین از خداست انبیا در کار دنیا جبری‌اند کافران در کار عقبی جبری‌اند انبیا را کار عقبی اختیار جاهلان را کار دنیا اختیار زانک هر مرغی بسوی جنس خویش می‌پرد او در پس و جان پیش پیش کافران چون جنس سجین آمدند سجن دنیا را خوش آیین آمدند انبیا چون جنس علیین بدند سوی علیین جان و دل شدند این سخن پایان ندارد لیک ما باز گوییم آن تمام قصه را
یوهان کریستین فریدریش هولدرلین (به آلمانی: Johann Christian Friedrich Hölderlin) (زاده ۲۰ مارس ۱۷۷۰ - درگذشته ۷ ژوئن ۱۸۴۳) شاعر آلمانی و از شخصیت‌های برجسته جنبش رمانتیسیسم بود. هولدرلین همچنین در تکوین ایده‌آلیسم آلمانی نقش داشت و بر اندیشه فیلسوفانی مثل هگل و شلینگ تأثیر گذاشت.
آموزگار: کدام دختر است که به باد شو می‌کند؟ کودک: دختر همه‌ی هوس‌ها. آموزگار: باد، به‌اش چشم روشنی چه می‌دهد؟ کودک: دسته‌ی ورق‌های بازی و گردبادهای طلایی را. آموزگار: دختر در عوض به او چه می‌دهد؟ کودک: دلک ِ بی‌شیله پیله‌اش را. آموزگار: دخترک اسمش چیست؟ کودک: اسمش دیگر از اسرار است! [پنجره‌ی مدرسه، پرده‌یی از ستاره‌ها دارد.]
غیر قابل چاپ راستی راستی مکافاتیه اگه مسیح برگرده و رنگ پوستش مثل ما سیاه باشه ها! خدا می دونه تو ایالات متحده آمریکا چن تا کلیسا هست که اون نتونه توشون نماز بخونه چون سیاها هرچی هم که مقدس باشن ورودشون به اون کلیساها قدغنه: چون تو اون کلیساها چیزی که به حساب می یارن نژاده نه مذهب حالا برو سعی کن اینو یه جا به زبون بیاری هیچ بعید نیس بگیرن به چارمیخت بکشن عین خود عیسای مسیح!
دانلود کتاب صوتی چهار اثر

«چهار اثر از فلورانس اسکاول شین» یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های دنیا می‌باشد که توسط نویسنده‌ی آمریکایی، خانم فلورانس اسکاول شین در سال ۱۹۸۹ به رشته تحریر درآمد.

علی یونسی، دستیار ویژه رئیس جمهور در امور اقوام، اخیرا در مصاحبه با روزنامه قانون سخنانی بر زبان رانده (متن کامل مصاحبه را در این‌جا ببینید) که مایه جنجال بسیار شده. چون بسیاری از سخنان به رابطه بین زبان‌های مختلف مورد تکلم در ایران مربوط است، قصد دارم توضیحاتی درباره علت و شدت مساله‌دار بودن سخنان بدهم.

مرگ ایوان ایلیچ یکی دیگر از شاهکارهای لئو تولستوی خالق آثار ماندگاری همچون جنگ و صلح و آناکارنینا است.

بیشتر ببینید